SensesCultural:فشارها و شرايط استرسزاي زندگي به احساس خستگي جسمي و روحي افراد منجر ميشود. بخشي از اين استرسها ناشي از ويژگيهاي شخصيتي فرد است و بخشی دیگر در اثر فشارهای کاری و روحی و نیز شرایط بیرونی. به عنوان مثال فرد به دليل اعتماد به نفس پايين و ترس از تجربهكردن قادر نیست به حل مشكلات و كاهش استرس و اضطراب خود کمک کند. كاهش اعتماد به نفس در افراد ميتواند به خودي خود منجر به ايجاد اضطراب شود و فرد الگوهاي منفي تكراري را در ذهنش تكرار كند كه من نميتوانم، اين كار از من ساخته نيست و يا اي كاش توان انجام آن را داشتم. از اين قبيل افكار به ويژه زماني كه فرد در شرايط تنشزا قرار دارد بيشتر سراغ فرد ميآيد و سبب میشود تا فرد با خود بپندارد كه احساس خستگي و افسردگي ميكند. اما براي اينكه فرد بتواند به خود كمك كند بايد به دنبال علت اصلي خستگي و تنش در خود باشد .در بسياري از موارد افسردگي زودگذر بوده و حاصل كاهش اعتماد به نفس در فرد و نادیده انگاشتن تواناييهاي خودش است.
در اين بخش نگارنده قصد دارد راهكارهاي متفاوتي را براي كاهش اعتماد به نفس و به دنبال ان افسردگي مطرح كند. راهكارهايي كه منجر ميشود فرد تواناييهايي خود را بشناسد و با تمركز روي آنها شرايط متفاوتي را در خود خلق كند كه با تكيه بر تواناييهايش اعتماد به نفسش را افزايش دهد. این اعتماد به نفس به خصوص در خانوادهها و مادرانی که دارای فرزندان اوتیسمی یا اختلالات ذهنی هستند میتواند مسیرهایی را به روی آنها بگشاید که خود آنها شاید باور نکنند که چرا تا پیش از این از چنین زاویهای در خود و تواناییهایشان نظر نکردند. هر چند همه ما میدانیم که کار مادران و پدران دارای فرزندان اوتیسم بسی مشکلتر از افراد عادی است اما طبیعی است که برخی افراد در کوره مشکلات است که آبدیده میشوند و میتوانند دست به کارهایی بزنند که از افراد عادی بر نمیآید و برنخواهد آمد.
به كرات شنیدهاید و يا دیدهاید که دوستان و يا اطرافيان و افراد ديگر موفقيتهاي بسياري در كارشان كسب كردهاند. براي كسب اين موفقيتها به آي كيو و هوش بسيار بالا چندان نياز نيست، كافي است هوش هيجانيتان را فعال كنيد. اين كه در شرايط و موقعيتهاي مختلف و بر اساس تواناييها و امكاناتتان بتوانيد از آن استفاده كنيد . معمولا در چنين مواقعي افرادي كه اعتماد به نفس پاييني دارند، چنين راهكاري را رد ميكنند و همه چيز را به امکانات و درصد زیادی شانس نسبت ميدهند. به عنوان مثال در مكالمات روزمرهشان بارها گفتهاند كه خوش به حال فلاني كه شانس زيادي در زندگياش دارد و اي كاش من اين شانس را داشتم و ميتوانسم در كارم موفق شوم.
چيزي كه اغلب افراد به اشتباه آن را شانس نسبت ميدهند خلاقيت و خلاقبودن است. برای خلاقشدن و کسب موفقیتهای کاری باید آگاهی و دانش آن کار را کسب کنید.
براي كسب آگاهي و دانش ابتدا بايد بر روي نحوه فكركردن و طرز فكر و برداشت خود فرد نسبت به خودش ابتدا متمرکز شد و کار مستمر انجام داد.
افراد از دوران کودکی با توجه به شرایط زندگی فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و با باورداشتهای خاص خود رشد میکنند و به مرور زمان این باورها در ذهنشان نهادینه شده و گسترش مییابد و حتی تثبیت میشود. گاهي اوقات افراد در مورد طرز فكرشان به لحاظ دروني دچار تعارض ميشوند و در مورد درستي و نادرستي و يا منطقي و يا غيرمنطقي بودن افكارش دچار ترديد ميشود كه شايد اين باورها غيرمنطقي بوده، اما اگر فرض را بر منطقيبودن افكارش بداند
ممكن است از خودش بپرسد چرا نميتواند خلاق باشد؟
باورهای غیرمنطقی فرد نه تنها شانس موفقیت را کاهش میدهند،بلکه شانس خلاقیت را به صفر میرسانند. در چنین وضعیتی فرد به كليشه و كارها و روشهاي تكراري براي كاهش استرس و حل مشكلاتش متوسل ميشود.
در زير برخی از این باورهای غیر منطقی كه در زندگي روزمره، بسياري از افراد آن را تجربه ميكنند، ذكر شده است:
– اعتقاد فرد به اینکه اگر حوادث و اتفاقات آن طور نباشند که او میخواهد،به نهایت بیچارگی و فلاکت دچار میشود و فاجعهای برایش رخ خواهد داد.
– اعتقاد فرد به این که اجتناب و دوری از بعضی مشکلات زندگی و مسئولیتهای شخصی برای فرد آسانتر از مواجهه رودرو با آنهاست.
– اعتقاد فرد به اینکه باید متکی به دیگران باشد و از خود نیرو و انرژی آنچنانی بروز ندهد.
– باور فرد به این که برای هر مشکلی همیشه یک راه حل درست و کامل، و فقط یک راه حل،وجود دارد و اگر انسان بدان دست نیابد برایش وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود.
– اعتقاد فرد به این که من هرگز نمیتوانم موفق بشوم،چون توانایی لازم برای انجام کار را ندارم.
– اعتقاد فرد به اینکه یک بار شکست خوردهام و ممکن است بار دوم هم این اتفاق برایم تکرار شود.
مریم جباری